۱۳۹۲ خرداد ۲۷, دوشنبه

جلیل شهناز درگذشت


  جلیل شهناز پس از یک دوره بیماری صبح روز دوشنبه ٢٧ خرداد ١٣٩٢ در بیمارستان دی درگذشت
 محمدرضا شجریان پس از درگذشت استاد فرمودنداستاد جلیل شهناز در من شورو عشق افرید و من با صدای تار شهناز بدین جارسیدم و کلمه شهناز فقط لایق شهناز واستاد جلیل شهناز را بسان حافظ که تکرار ناشدنیست خواند

یاد و خاطره استاد جلیل شهناز،
 استاد بی بدیل موسیقی ایران گرامی باد

۱۳۹۲ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

یادی از دکتر داریوش صفوت



 داريوش صفوت ده دقيقة بامداد روز سه‌شنبه ۲۷ فروردين ۹۲ در تهران و در منزل شخصي دنيا را ترك كرد.



اینهایند مردان بی ادعا
درگذشت انسانی در 85 سالگی چیزی نیست که خارج از تصور طبیعی ما باشد. پس می‏پذیریم مردی 85 سال پیش از این، پا به جهان نهاده، نقش خود را بازی کرده و اینک رخت بر بسته و به جهان دیگری رفته است. همه این نمایش‏های زمانه –سوم و هفته و چهلم و سالگرد- که ما به راه انداخته‏ایم نیز، هیچ تأثیری بر کیفیت نقش او ندارد. در واقع سخن‏هایی که در پی او می‏گوییم و می‏شنویم، نه برای بالا بردن مرتبه وی، بلکه برای آموختن بیشتر خودمان است و درس گرفتن از شیوه زیستن او.
زنده‏یاد دکتر داریوش صفوت، برای بسیاری از نسل امروز موسیقی، نامی آشنا به معنی سوپر استار نیست ولی او کاری کرد که چندین سوپر استار از دلش بیرون آمد و جالب این که هیچگاه بر این کار بزرگ خویش، غوغایی نکرد. امروزه فراوانند حضراتی که با کارهای کوچک، غوغای بزرگی به راه می‏اندازند، آن قدر که در خلوت خویش می‏پرسیم «کجایند مردان بی ادعا» و امروز که صفوت از میان ما رفته است، پاسخش را نیک دریافت می‏کنیم که «اینهایند مردان بی ادعا».
  
از منظری داریوش صفوت، میوه باغ ابوالحسن صباست اما این برای بازشناخت وی کافی نیست. وقتی دست سرنوشت او را برای دانش‏اندوزی به پاریس برد، اندیشه کرد که به جز نواختن سنتور و سه‏تار، چه کاری می‏توان برای رشد موسیقی ایران کرد. در بازگشت به میهن، گامی برداشت که ابتدا چندان نیازی به آن احساس نمی‏شد. جامعه برخوردار از ثروت‏های کلان، به موسیقی روز عادت کرده بود ولی گویا او ناخودآگاه، نیاز موسیقی یکی دو دهه آینده را نشانه گرفته بود. آن زمان برای ایجاد یک دگرگونی ژرف، کارهای انفرادی راه به جایی نداشت. پس با کمک دولتی‏ها و به طور مشخص رادیو تلویزیون ملی ایران، «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران» راه‏اندازی شد.
صفوت نیک دریافته بود، ساز ایرانی تنها همان نیست که از رادیو ایران پخش می‏شود و چه بسا، استادانی که ریشه در خاک دارند و سهمی از باغ هرگز. هنر صفوت یافتن ایشان و گردآوردن جوانان تشنه و جویایی بود که تاریخ نشان داد، همه چیز دست به دست هم داده بود تا رخداد نیکویی در هنر موسیقی این سرزمین رخ بدهد. بسیاری از اهالی موسیقی که امروزه خویش را مدیون دکتر نورعلی برومند می‏دانند، خیلی کم پیش می‏آیند اعتراف کنند که خود برومند هم از یافته‏های صفوت بود و هم او بود که پای امثال برومند را به مرکز کشاند. تنها شانس داریوش صفوت آن بود که سامانه دولتی در آن زمان به وی اعتماد کرد و در خصوص شیوه کار، آقا بالاسر و فضول بی‏سوادی نداشت. پس همان کرد که پیشتر اندیشیده بود.
به گمان من، صفوت در طول زندگی هنری خویش، داغدار از دست دادن فرزندش بود. نهال «مرکز حفظ و اشاعه» که در سال‏های پایانی دهه 40 خورشیدی (به گمانم 1347 برابر با 1968 میلادی) کاشت، کمتر از ده سال بعد، درختی پرمیوه شد و چند سالی همگان از سایه‏سارش بهره‏مند بودند. پس از انقلاب نامش را به «مرکز حفظ و پژوهش موسیقی ایرانی» تغییر دادند که این تغییر نام بیشتر بازی با واژگان بود. تقریباً بیست و چند سالی به صورت کج‏دار و مریض (مریز) فعالیت کرد و سرانجام در سال 1388 خورشیدی (2009 میلادی) رسماً بسته شد و بدین گونه داریوش صفوت شاهد مرگ درختی شد که نهالش را خود کاشته بود.

وی در دو دهه پایانی عمر خویش، بازنشسته بود و به مفهوم آن کاملاً آگاه چنان که حدود ده سال پیش از مرگش، چند تن از موسیقیدانان جوان وقتی به دیدارش رفته بودند و از وی خواسته بودند تلاش‏های هنری خویش را دگر باره آغاز کند، پاسخی بدین مضمون می‏دهد: «بازنشسته یعنی چی؟ یعنی این که میدون را خالی کنی تا دیگران کار کنند. اگر دوباره کار کنم که دیگر بازنشسته نیستم.» این رویکرد وی را من بدین گونه تعبیر می‏کنم که صفوت نقش خودش را به خوبی بازی کرده بود و دیگر نیازی نمی‏دید تا دقیقه آخر در میدان بماند. آنان که هیچ‏گاه از میدان کناره‏گیری نمی‏کنند، شاید خودشان هم احساس می‏کنند، هنوز نقش خوبی بر جا ننهاده‏اند، پس تلاش می‏کنند و یا دست و پا می‏زنند تا شاید نقش خوبی به یادگار بگذارند اما امثال صفوت، با اطمینان کامل، در گوشه خلوت خویش روزگار می‏گذرانند تا فرشته مرگ بیاید.
روحش شاد و راهش جاودانه باد

۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

سعدی افشار، بازیگر سرشناس نمایش های روحوضی درگذشت.


سعدالله رحمت خواه، معروف به سعدی افشار، بازیگر سرشناس نمایش های روحوضی، روز جمعه 30 فروردین ماه در پی بیماری ریوی در منزل شخصی‌اش درگذشت.
موضوعات مرتبط
·         تئاتر
سعدی افشار، بازمانده بازیگران نسل سیاه‌باز در نمایش های روحوضی در ایران بود و برای نخستین بار در سال 1330 به روی صحنه رفته بود. در ایران بیشتر مردم آقای افشار را با بازی در نقش سیاه در نمایش های سیاه بازی می شناسند.
آقای سعدی افشار متولد 1313 بود و و تا ششم ابتدایی درس خوانده بود. او با گرفتن نقشی کوچک در تئاتری از اسماعیل مهرتاش وارد تئاتر حرفه ای شد و با چندین سیاه‌باز معروف تئاترهای لاله زار از جمله مهدی مصری، حسین یوسفی، ذبیح الله ماهری و رضا عربزاده همکاری داشت. سعدی افشار با پایه گذاری یک گروه تئاتری، مدتها در سالن تئاتر نصر به هنرنمایی پرداخت. این سالن چند سال پیش تعطیل شد.
آقای سعدی افشار در سال 83 در گفت و گویی با بی بی سی در خصوص کاهش استقبال از تئاتر گفته بود: "اوائل انقلاب مردم می آمدند، بعد يواش يواش ... من نمی دانم چرا اينطور شد. تئاترها اينطور زمين خورد، شکست خورد، رفت رو هفت و هشت ده تا مشتری، جمعه ها مثلا چهل- پنجاه تا..."
او در سال های گذشته اجراهایی در خارج از ایران از جمله در تئاتر سولی در پاریس داشت و سبک منحصر به فردش در سیاه بازی او را به جایگاه شناخته شده ای در میان اهالی تئاتر در خارج از ایران رسانده بود.
بلورک و چشمه نوش (1345)، بیژن و منیژه (1350)، مسافرخانه (1365)، مبارک در ژاپن(1377) - سعدی هملت می شود (1383) و پینه‌دوز شهر ما (1383) از جمله سیاه بازی های سعدی افشار در سال های گذشته بوده است.

آخرین تئاتری که او در آن بازی کرد، «فیس‌پوک» در سینماتئاتر فردوسی در تهران بود

۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

در گذشت استاد همایون خرم


 

همایون خرم، استاد شهیر موسیقی ایرانی، ساعتی پیش - شامگاه ۲۸ دی ۱۳۹۱ - در بیمارستان دی - تهران - به دلیل عوارض ناشی از بیماری سرطان درگذشت.

 

 هر چند بیماری مدت‌ها بود بر جان این مرد موسیقی ایران افتاده بود اما او تا آخرین روزهای حیاتش دست از ساز نکشید. سرانجام ساعتی پیش از جمع زمینی‌ها جدا شد.

همایون خرم به گواه شناسنامه متولد
۱۳۰۹ بوشهر بود؛ نوازنده‌ی نامدار ویولن، موسیقی‌دان و آهنگ‌ساز سرشناس موسیقی ایرانی که تا آخرین روز حیات عضو شورای عالی خانه موسیقی ایران ماند.

می‌گویند مادرش شیفته‌ی موسیقی اصیل ایرانی بوده و از بین مقام‌های موسیقی ایرانی، عاشق دستگاه همایون، برای همین نام کودکش را «همایون» گذاشته است.

همایون خرم از ۱۰ سالگی به مکتب استاد ابوالحسن صبا رفته و چند سال بعد، نوازنده‌ی نوجوان در سن ۱۴ سالگی، در رادیو به تنهایی برنامه اجرا می‌کرد. بعدها در بسیاری از برنامه‌های موسیقی رادیو، مخصوصا در برنامه‌ی معروف گل‌ها، به‌عنوان آهنگ‌ساز، سولیست ویولن و رهبر ارکستر آثار ارزشمندی عرضه کرد.

 

تو ای پری کجایی(سرگشته)، امشب در سر شوری دارم (غوغای ستارگان)، ساغرم شکست ای ساقی (طاقتم ده)، رسوای زمانه منم، آیا همه شما بیگناهید، اشک من هویدا شد، پیک سحری، بعد از تو هم در بستر غم می‌توان خفت، ساقی ببین، دل پریشانم زغم گرفته، آوای خسته دلان و ده ها آهنگ دیگر، از آثار ماندگار و به‌یادماندنی همایون خرم در کارآهنگ سازی است.

 

تحصیلات دانشگاهی‌ خرم در رشته مهندسی برق بود. پس از انقلاب، فعالیت‌های اجرایی همایون خرم دچار وقفه‌ای چندین ساله شد. اوقات او از آن پس، بیشتر صرف تدریس خصوصی ویولن و فعالیت‌های پژوهشی درباره موسیقی ایرانی شد.

 

خرم در عین تسلط در نوازندگی و بداهه نوازی، آهنگسازی خلاق و کم نظیر و در عین حال مسلط به ظرایف نظری و تئوریک موسیقی ایرانی بود و پژوهشگری با ارزش و محققی ممتاز به شمار می‌رفت.

برنامه‌های متعدد گلهای رنگارنگ، برنامه های موسیقی FM  رادیو، برنامه های بداهه نوازی در رادیو، تعدادی برنامه تک نوازان با همکاری هنرمندان دیگر به صورت همنوازی؛ همچنین همنوازی با هنرمندانی مانند زنده‌یادجواد معروفی، استاد جلیل شهناز، استاد فرهنگ شریف و زنده‌یاد منصور صارمی همراه با ضرب شادروان جهانگیر ملک و زنده‌یاد امیر ناصر افتتاح از جمله آثار اجرایی او به شمار می‌روند.

آثار موسیقی همایون خرم به صورت کاست و لوح فشرده (CD) شامل همنوازی با استادان جواد معروفی، جلیل شهناز و فرهنگ شریف منتشر شده استهمچنین ردیف اول چپ کوک (نوای مهر)؛ شامل آوازها، چهارمضراب ها، قطعات و تعدادی از آهنگ ها و  ردیف دوم راست کوک؛ شامل تعدادی از پیش درآمدها، چهارمضراب ها و رنگ ها از آثار مکتوب اوست.

 
همایون خرم دارای درجه ۱ هنری (معادل مدرک دکترا) از شورای ارزشیابی هنرمندان کشور هم بود

سایت تکمضراب خاموشی این مرد موسیقی را به اهالی علم، ادب و هنر تسلیت می‌گوید

۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

نوازنده سرشناس نی درگذشت




حسن کسايی، نوازنده سرشناس نی درگذشت






حسن کسايی، يکی از چهره‌های نامدار موسيقی مکتب اصفهان و هنرمند به‌نام ايرانی نوازنده نی، از دنيا رفت.
به گزارش منابع خبری ايران، حسن کسايی امروز، پنج شنبه، ۲۵ خرداد،1391 پس از سال‌ها تحمل بيماری سرطان، هنگام ۸۴ سالگی، در زادگاه و خانه خود در شهر اصفهان، چشم از جهان فروبست.
در روز نخست ارديبهشت‌ماه سال جاری، يکی از شاگردان وی در گفت‌وگو با خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، از کمای دو ماهه و وخامت حال کسائی خبر داده و گفته بود: "ای کاش اهالی رسانه به جای انتشار خبر بيماری، تا وقتی آن‌ها در قيد حيات هستند، از هنر اين بزرگان بنويسيد ، نه اين‌که موی‌شان سپيد شود، اما همچنان مردم آن‌ها را نشناسند."
کسايی که زاده سوم مهرماه سال ۱۳۰۷ در کوچه باغ کلم محله بيدآباد اصفهان بود آواز و گوشه‌های موسيقی ايران را نزد استاد تاج اصفهانی و اديب خوانساری آموخت.
او در سال ۱۳۱۹ نواختن نِی را از مهدی نوايی فرا گرفت .وی هنگام ۲۰ سالگی، نخستين اجرای تک‌نوازی نی خود را در دستگاه همايون در تئاتر اصفهان به صحنه برد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی آرشیو موسیقی رادیو اصفهان در طول این سال‌ها از بین رفت و کسایی نیز از صداوسیما برکنار و حقوق وی قطع شد
کسائی، يک سال بعد، در دستگاه چهارگاه، يکی از معروف‌ترين قطعات موسيقی ايرانی به نام "سلام" را ساخت.
وی در سال ۱۳۲۹ برای نخستين بار، نی را به ارکستر برد و با ارکستر راديو ارتش اصفهان، همکاری خود را آغاز کرد.
در سال‌های بعد با ارکسترهای بی‌شمار راديو به سرپرستی هنرمندانی چون ابوالحسن صبا، حسين ياحقی، حبيب‌الله بديعی، محمد ميرنقيبی، همايون خرم و ديگران، همکاری کرد.
از سال ۱۳۴۶، کارهای هنری کسائی در ابعاد جهانی فراگير شد به‌طوری که يک صفحه‌ دورو در مايه‌های شور و ماهور از نوازندگی نی او به همراه تنبک جهانگير بهشتی توسط کمپانی سی‌بی‌اس فرانسه ضبط و در سال ۱۳۵۴ در نقاط مختلف جهان پخش شد.
پس از پيروزی انقلاب اسلامی به دليل ايجاد فضای نامناسب آن زمان، برای موسيقی، آخرين برنامه رسمی او در راديو ايران با همکاری جليل شهناز،محمد رضا شجريان و جهانگير ملک اجرا شد.
آرشيو موسيقی راديو اصفهان در طول اين سال‌ها از بين رفت و کسايی نيز از صداوسيما برکنار و حقوق وی قطع شد.
کسايی پس از اجرای برنامه در چند کشور اروپايی در دهه ۶۰ خورشيدی در سال ۱۳۷۵ به آمريکا و کانادا سفر کرد و در محافل شعر و موسيقی شرکت کرد. يک سال پس از آن، با تلاش محمدرضا لطفی، نوازنده تار و آهنگساز مطرح، انجمن دوستداران موسيقی ايرانی واشنگتن، مجلس گراميداشتی برای کسايی بر پا کرد.
وی، در سال ۱۳۷۸، موفق به دريافت نشان درجه يک فرهنگ و هنر و در سال ۱۳۸۱، به عنوان چهره ماندگار موسيقی برگزيده شد.
کسايی، افزون بر نواختن نی، نوازنده ساز سه‌تار هم بود و اين ساز زخمه‌ای را با مهارت، می‌نواخت

۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

جشنواره‌ی ترانه‌های شرق در سمرقند


جشنواره «ترانه‌های شرق» در سمرقند در گفت‌و‌گو با فاضل جمشیدی در برنامه‌ی رادیویی «با همسایگان»
شهزاده سمرقندی
شهزاده سمرقندی - یکی مهم‌ترین رویداد‌های فرهنگی که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در آسیای میانه روی داد سازمان دادن جشنواره‌ی «ترانه‌های شرق» در شهر سمرقند در ازبکستان است.
این حشنواره‌ی رقص و موسیقی هر دو سال یک‌بار در هفته‌ی آخر ماه اوت برگزار می‌شود و از کشور‌های مختلف دنیاخواننده و نوازندگان به این جشنواره دعوت می‌شوند. با اینکه نام این حشنواره «شرق ترانلری» و در فارسی «ترانه‌های شرق» است، به «ترانه‌های شرقانه» یا شرقی محدود نمی‌شود وحضور خواننده و نوازندگان اروپایی به‌خصوص در سال‌های آخر زیاد به چشم می‌خورد.
جشنواره‌ی «ترانه‌های شرق» در میدان «ریگستان»، میدان اصلی شهر سمرقند برگزار می‌شود.این میدان در دوران امیر تیموریکی از میدان‌هایی بوده که لشکر امیر تیمور در آن گرد می‌آمدند. حالا به جای لشکر اسب‌سواران و بانگ جنگ، صدای موسیقی و ترانه‌های شرقی از این میدان بلند می‌شود و به بزم‌گاهی تبدل می‌شود که در طول یک هفته میزبان هنرمندان از سراسر دنیاست
دو ماه است که برنامه‌های شبانه‌روزی آماده‌سازی صحنه‌های رقص و نمایش لباس ملی در میدان ریگستان شروع شده است.
نه تنها هنرمندان و دانشجویان دانشگاه هنرهای زیبای شهر تاشکند به جشنواره‌ی ترانه‌های شرق دعوت می‌شوند، بلکه دانشجویان رشته‌های مختلط دانشگاه‌های سمرقند نیز «جلب» این برنامه‌ها می‌شوند. از پرچم به دست گرفتن، مترجمی برای گروه‌های هنری خارجی تا مهمانداری برای راهنمایی در کوچه و خیان‌های سمرقند از دانشجویان داوطلب استفاده می‌شود.


۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

استاد احمد عبادی

استاد احمد عبادی به سال 1283 در تهران خیابان ایران متولد شد، زیر نظر پدر بزرگواری مانند میرزا عبداله دوران کودکی را پشت سر گذارد و از آنجا که عشق به موسیقی و آشنایی با سازها در خانواده او موروثی بود، عجیب نبود که این نوزاد همراه با زندگی اش ذوق و عشق به هنر را نیز آورده بود. احمد هنگامی که هفت ساله بود همراه با ساز پدرش ضرب می نواخت و از همان کودکی گوش او با نواهای گوناگون آشنایی یافت و دیری نپایید که پدرش ساز سه سیم را به دست او داد تا بنوازد. وی آنقدر در نواختن این ساز تمرین کرد تا اینکه تنها کسی که توانست جای خالی پدر را پر کند او می باشد. و بی گمان یکی از استادان مسلم سه تار است . پس از فوت پدر، سه تار را نزد خواهرانش مولود و ملوک که از تعلیمات پدر برخوردار شده بودند به طور کامل آموخت تا جایی که گفته اند در 18 سالگی سازش شنیدنی بود.

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

درگذشت استاد فرامرز پایور

رنگ متن
استاد فرامرز پایور در گذشت
فرامرز پایور ۱۸ آذر ۱۳۸۸ در بیمارستان‌ شهید باهنر اقدسیه تهران به علت ایست قلبی و مشکل تنفسی درگذشت.
فرامرز پایور، در سال ۱۳۷۸ دچار عارضهٔ سکتهٔ مغزی شد و از آن زمان تا زمان مرگ نتوانست فعالیت هنری خود را ادامه دهد. با این وجود، در این سال‌ها، برخی آثار قدیمی وی با تنظیم مهرداد دلنوازی و خوانندگی سالار عقیلی و با تأیید او تهیه و اجرا شدند.
فرامرز پایور از سال ۱۳۳۳، فعالیت خود را در وزارت فرهنگ و هنر وقت و از سال ۱۳۳۷ تدریس سنتور را در هنرستان عالی موسیقی ملی آغاز کرد. او اولین سنتورنوازی بود که روی سنتور، نواسازی می‌کرد و تنها در پی بداهه‌نوازی نبود. به بیان دیگر، اولین آهنگ‌سازی بود که ساز تخصصی او، سنتور بود.
او سپس هارمونی و کمپوزیسیون را در کلاس استاد بزرگ آن زمان، امانوئل ملیک اصلانیان آموخت. در سال ۱۳۴۱ برای ادامه تحصیلات کلاسیک خود، از طرف وزارت فرهنگ و هنر به انگلستان فرستاده شد. از دانشگاه کمبریج در زبان و ادبیات انگلیسی دانشنامه گرفت و در تمام این سال‌ها تلاش فراوانی در جهت معرفی موسیقی ایرانی و سنتور به محافل دانشگاهی انگلستان انجام داد که برنامه‌های دلپذیری از آن سال‌ها در آرشیو رادیو بی‌بی‌سی وجود دارد. در این سال‌ها، برای شناساندن موسیقی اصیل ایرانی، از طرف دانشگاه لندن و دانشگاه کمبریج از او خواسته شد تا کنفرانس‌هایی در این زمینه همراه با ساز خود ترتیب دهد. همه این کنفرانس‌ها با موفقیت انجام شد و از سوی این دانشگاه‌ها به دریافت جوایزی نائل گردید. همچنین استاد شجریان- استاد کنونی آواز ایران - در سال ۱۳۵۰ با استاد پایور آشنا شد و یادگیری سنتور و ردیف‌های آوازی را با ایشان دنبال کرد.
روانش شاد.

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

سخني با استاد محمدرضا شجريان


نعمت احمدي
در جايي خواندم يکي از شب هاي توفاني وقتي که استاد سخن، فردوسي نامدار، مشغول سرودن شاهنامه بود و تنها دخترش دلواپس مردي که عمري را براي زنده نگه داشتن زبان فارسي صرف کرده بود، همراه با توفان، صداي رعدآساي پدرش را شنيد و با شتاب به اتاق پدر رفت. فردوسي بيهوش شده بود، وقتي به هوش آمد با اشک و آه گفت؛ رستم را کشتم و ضرب المثل «رستم از شاهنامه رفت» از اين تاريخ وارد امثله فارسي شد. به راستي آيا ديگر مي شود به راديو و تلويزيون يا همين صدا و سيماي وطني گوش داد وقتي صداي شجريان از آن به گوش نرسد. حضرت استاد ياد آن شب مي افتم که در تالار بزرگ وزارت کشور که حتي يک صندلي خالي نداشت و نزديک به يک ساعت برق هاي ساختمان عظيم تالار -حتي برق اضطراري به سهو يا عمد، نمي دانم - خاموش شد و در آن گرماي وانفسا، حاصل عمر شما، همايون، به همراه گروه اش بالاي سن عرق ريزان و دلواپس نگاه مي کردند که مردم در کمال ادب و نزاکت نشسته و گرماي طاقت فرسا را تحمل مي کردند که خداي ناکرده حرفي يا سخني نگويند و همايون و گروهش و شما که حضور داشتيد ناراحت نشويد. سالن پر بود از نور موبايل هايي که عاشقانه تا آخرين رمق با نور اندک خود به سالن خاموش جان مي دادند. آنگاه که برق اضطراري آمد و شما بالاي سن رفتيد و آن چند کلمه که تا ابدالدهر در گوش تاريخ باقي ماند، آنجا که گفتيد؛ تا زبان فارسي هست موسيقي ايراني هم هست. جمله يي به اين مضمون را گفتيد و شور سالن و خستگي و نبود برق، گرما را از تن هاي همه زدود و زماني که شما به همراه گروه امضاي شجريان ها را پاي خط پايان کنسرت گذاشتيد و هم نوا با همه «مرغ سحر» را خوانديد فراموش تان نمي شود. وقتي در ديار غربت از طريق سايت ها خواندم که شما از کيهان و راديو و تلويزيون شکايت کرديد، اشک ريختم. وقتي به قانون حقوق مولفان و مصنفان استناد کرديد، غبطه خوردم. شما آن بحريد که در ظرف کيهان و راديو و تلويزيون و قانون حقوق مولفان و مصنفان نمي گنجيد. شما رستم شاهنامه ايد که با رفتن تان فقط کلماتي پشت سر هم رديف شده باقي مي ماند. اين مدت آيا شما به راديو گوش داده ايد؟ «بي همگان به سرشود بي تو به سر نمي شود». شما صداي ضجه در گلو خفه شده نسل ها و نسل هاي اين مرز و بوميد. در آهنگين صداي شما مي شود تازيانه اقوام مختلف را که بر گرده اين مردم در طول قرن ها به ظلم فرود آمده است در آوازتان شنيد که داد مي خواهيد از بيداد زمانه يي که بر مردم اين آب و خاک گذشته است. شما را چه به شکايت، شکايت از چه و که؟ آيا کيهان نشينان آن حس و حال را دارند که دلنشين صداي شما را در شعر ماندني اخوان ثالث «زمستان» در اين فصل بي برگي بشنوند؟ مي دانيد و مي دانيم هوا بس ناجوانمردانه سرد است، پس بگذاريد در اين زمانه فريادواره شما را به همراه «انديشه پاکي» که در سرود اي ايران تان در طول نزديک به نيم قرن خوانندگي به مردم هديه کرده ايد باز هم بشنويم. به کرات گفته ام من چقدر خوشبختم که در ايران به دنيا آمدم و زبان مادري ام فارسي است و حافظ و سعدي و عطار و صدها شاعر ديگر را به وسع و اندازه خودم مي فهمم و چه خوشبخت تر که صداي شجريان را به گوش دل با زبان مادري مي شنوم و حظي وافر مي برم. وقتي صداي ملکوتي شما در«ربنا» طراوت رمضان را به دل ها سر سفره افطار مي پراکند، کدام دلي است که نلرزد و کدام حسي است که تا اعماق وجود خود اين صداي آسماني را حس نکند. به جرات مي گويم شما نه از باب قانون که حق با شماست اما از باب معنويت ديگر مالک اين صداها نيستيد. اين صداها همانند صوت داودي در کران تا کران آسمان ها پخش است. بگذاريد صدايي که همچون لالايي مادر با شير وارد جسم و جان مان شده است دوباره در مويرگ هايمان به جريان بيفتد. همه مي دانند تصرفاتي که در تصويرسازي روي صداي شما مي شود، ربطي به آن آسماني صدا که از زلال قرن ها و از رگ رگ حنجره ها به حنجره شما منتقل شده است، ندارد. اين صدا فرياد راستين ملتي است حق جو، شما که بر بلنداي تاريخ اين مملکت در زمانه حيات خود جايگاهي رفيع داريد. از دوستي مشترک شنيدم که شما گفته ايد من و يکي ديگر از هنرمندان سال ها با روزه داري به اين جايگاه رسيديم، چرا خود را در ظرف کوچک کيهان و راديو تلويزيون مي ريزيد. آن شکايت به فرض که از هزارتوي قانون بگذرد و به نتيجه برسد، آيا شما دستور اجراي آن را مي دهيد؟ بر کيهانيان خرده يي نيست که هر کس به چوب آنان رانده شود، محبوب دل هاست. راديو و تلويزيون هم که شنونده آن همين مردمند که شما فرياد مي زديد «خانه ام آتش گرفته ست، آتشي جانسوز» بگذاريد دوباره رستم وارد شاهنامه شود که شاهنامه بدون رستم بي روح است. اين راديو و تلويزيون بي شجريان جعبه يي است خاموش. مردم ما کساني هستند که ساعت ها در گرماي سالن بزرگ وزارت کشور ساکت و خاموش مي نشينند تا صداي شما و همايون را بشنوند. شما دل آزرده طرح هنري خود در بم هم هستيد. من به عنوان يک کرماني دل آزرده ستمي هستم که بر شما در ديارم رفته است. بخوان اي خروسخوان صبح سحري، بخوان تا باور کنم خورشيد از اعماق شب طلوع خواهد کرد.

۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه

استاد حاج علی اکبرخان شهنازی


علی اکبر خان شهنازی روز عید قربان سال ۱۲۷۶ خورشیدی در تهران، خیابان عین‌الدوله کوچه نصیر حضور در خاندان هنر به دنیا آمد. چون در روز عید قربان به دنیا آمد، به وی حاجی علی اکبر خان یا حاجی مطلق می‌گفتند. آقا علی اکبر فراهانی پدربزرگش، آقا حسینفلی پدرش و میرزا عبد‌الله عمویش بود. تحصیلات خود را در مدرسه‌های سن لویی، اشراف و سعادت به پایارنگ متنن برد.
آموزش تار را از سن ۱۲ سالگی نزد پدر و عمویش آغاز نمود و مدتی از محضر درویش خان بهره برد. اولین صفحه‌اش را با جناب دماوندی در سن ۱۴ سالگی در بیات ترک و افشاری در تهران ضبط کرد. پس از درگذشت پدر در سال ۱۲۹۴ جانشین وی شد و در سال ۱۳۰۰ معروفترین نوازنده تار در تمام محافل هنری بود. در اواسط ۱۳۰۵ به دعوت کمپانی هیز ماسترز ویس صفحاتی با آواز اقبال ضبط گردید. در سال ۱۳۰۸ هنرستان موسیقی شهنازی را تأسیس نمود. با تأسیس رادیو در برنامه‌های هفتگی موسیقی رادیو به همراه ادیب خوانساری، روح بخش و . . . نوازندگی می نمود. در سال ۱۳۳۴ در هنرستان آزاد موسیقی به آموزش مشغول شد. در سال ۱۳۴۱ ردیف آقا حسینقلی و در سال ۱۳۵۶ ردیف دوره عالی را ضبط نمود.


از تصانیفی که ساخته می توان به تصنیف ای نوع بشر، به اصفهان رو، سرود جوانان وطن، تصنیف چهارگاه، (زد لشگر گل) اشاره کرد.
وی در ۲۸ اسفند ۱۳۶۳ در سن ۸۷ سالگی در بیمارستان شرکت نفت درگذشت.

منبع: پژوهش در موسیقی دستگاهی ایران؛ داریوش طلایی، موسسه آوای مهربانی

۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه

مرتضی خان محجوبی


به شهادت گذشتگان و اسناد مکتوب از دو جهت حايز اهميت است :
۱-از لحاظ نوازندگی کسی در پيانو مثل او نبوده و نخواهد بود.
۲-از نظر پر کاری اگر پر کارترين هنرمند راديو نباشد يکی از پر بارترين آن هاست.
مرتضی خان از آن دسته از هنرمندان مکتب نرفته ولی خط نوشته است که سر پنجه سحر اميز و آبشار روان احساسش نغمه خوان دل عاشقان شد او اين ساز را از مادرش آموخت .توانايی او به قدری بود که پيش درامد اصفهان ساخته درويش را بدون اموزش نواخت. برای بارور کردن استعدادش نزد دو استاد بزرگ آن زمان به شاگردی رفت در حالی که هنوز شش سال بيش نداشت. اساتيد وی سلطان حسين خان هنگ آفرين و محمود مفخم الممالک بودند. هنگ آفرين از تحصيلکرده های موسيقی نظام بود. نزد ميرزا عبدا.. رديف کار کرده بود و از نوازندگان بنام سه تار در ان زمان بود. مرتضی خان شيوه های خاص نوازندگی پيانو را نزد مفخم آموزش ديد و معلومات رديفی خود را نزد هنگ آفرين تکميل کرد. در ضمن نزد حاج خان ضربی به ياد گيری تنبک و اصول تصانيف پرداخت. قوت و مايه بی نظير سازش حاصل بهره وری از اين ايام بوده است. منزل انها مکان تجمع اساتيد و موسيقی دانان مشهور آن زمان بودمرتضی خان دارای استعداد و توانايی غير قابل وصفی در ساز زدن داشت. حظور در کنار استادانی زبده و تلاش بی حدش از وی نوازنده ای اعجوبه و قهار ساخت. تا جايی که در ده سالگی به همراه آواز عارف قزوينی کنسرتی در سينما لاله زار برگذار کرد. در ده سالگی به همراه برادرش رضا محجوبی(که از نوازندگان ويلون و آهنگ سازان به نام ولی گمنام آن زمان بود ودر اواخر عمرش به دليلی نا معلوم مجنون شد)در کافه پدرش که محل آمد و شد اعيان در لاله زار بود پيانو مينواخت. وی در دوازده سالگی موفق شد رديف دوره عالی را به اتمام برساند ودر سيزده سالگی متکفل خانواده ای چهارده نفره شده بود. وی ۱۳۰۷ برای ظبط صفحه به بيروت و حلب (در سوريه) رفت و بيش از ۱۰۰ صفحه با آواز تاج اصفهانی -بديع زاده-وزيری-ضرابی -بنان-حکمت شعار و... و نوازندگی ابوالحسن صبا و حسين ياحقی(دايی پرويز ياحقی)و ارسلان درگاهی و شهنازی پر کرده است که همگی در آرشيو راديو محفوظ است. همگی با تکنوازی وی در شور و آواز افشاری که نمونه والايی در بی نظيری ساز اوست آشنا هستيم .
زندگی مرتضی محجوبی همانند ديگر هنرمندان آن زمان با آرامی و سلامت همراه نبود و اجتماع سفله و کرکس صفت او را نيز از گزند خود مصون نداشت و آن رفاه و آرامشی را که لازمه رسيدن به اوج است برای او محيا نکرد.
خصوصيات ساز مرتضی محجوبی:
۱-کوک: کوک مرتضی خان بر پايه پرده ها و فواصل خاص موسيقی ايرانی بود
۲-اصالت نوازندگی: حفظ سبک اصيل ايرانی در اجرای ماهرانه نوانس ها .(همان طور که ميدانيد نوانس ها و تزينات از ارکان مهم واصلی سازهای ايرانی است و به مقتضای ساختمانشان اين صدا ها به راحتی قابل اجرا است.ولی در ساز پيانو بسيار مشکل و يا غير ممکن است)
۳-ضرب شناسی:تسلط در اجرای آوازها و تصانيف و نمايش ضرافت آنها از طريق مالش ها و تکيه ها
اين نوازنده گمنام پيانو در سال ۱۳۳۴ قبل از شليک توپ سال نو در تنهايی و فراموشی در انزوای خود به آسمان بال گشود و خبر مرگش يک هفته بعد به علت سال نو به دوست داران موسيقی اعلام شد و مزارش در کنار بانو قمر الملوک وزيری در گورستان ظهير الدوله است. روحش شاد و يادش گرامی باد.

۱۳۸۶ اسفند ۱۴, سه‌شنبه

یادی از رضا محجوبی


رضا محجوبی
برادر مرتضی محجوبی در سال ۱۲۷۷ در تهران متولد شد. پدرش عباسعلی معروف به ناظر مرد باذوقی بود و نی می نواخت. مادرش فخرالسادات که وی با نواختن پیانو آشنا بود و همین سبب شد او و مرتضی در کودکی با موسیقی آشنا شوند و موسیقی را به عنوان هنر و حرفه اصلی خود برگزینند. اولین استادش حسین هنگ آفرین افسر موزیک ارتش بود. و سپس نزد ابراهیم آژنگ کار کرد. اما از آنجا که به فراگیری قواعد موسیقی علاقه ای نداشت از شاگردی ابراهیم آرژنگ محروم شد. رضا محجوبی که بیشتر مایل بود موسیقی را از راه گوش بیاموزد و این سبب شد با شوق فراوان نزد حسین خان اسماعیل زاده استاد و نوازنده کمانچه رفت و چند سالی از محضر او که با کمانچه به شاگردانش تعلیم ویولن می دا د استفاده کرد. وقتی که پدرش اولین کافه را در خیابان لاله زار دایر کرد او و مرتضی در آنجا برنامه هایی اجرا کردند و ساز او که درآن زمان حدود ۱۶ سال داشت شنیدنی بود.

رضا محجوبی تا حدود ۲۵ سالگی جوان منظمی بود و در تهران کلاسی دایر کرده بود و ضمن تعلیم شاگردان به آهنگ سازی و اجرای کنسرت می پرداخت. اما در همان حدود به بیماری عصبی دچار شد و نظم و ترتیب و عادات یک انسان متعارف اجتماع را از دست داد. دوستانش را خوب می شناخت و به هنگام عبور از خیابان اگر میدیشان با آنها به گفتگو می پرداخت و از مطالبی سخن می گفت که قابل درک نبود. ولی گاهی در مجلس دوستان حضور می یافت و حتی ویولن می نواخن و صدای سازش نواهای بسیار دلنشینی از زیر انگشتانش بیرون می آمد که هر شنونده ای را از خود بی خود می کرد. رضا محجوبی در بیست و نه تیر ۱۳۳۳ در سن ۵۶ سالگی درگذشت و در گورستان ظهیرالوله به خاک سپرده شد.

درویش‌خان


درویــش زمان مـا و درویــش نـخست

هریک به رهی رسم تجدد می جست


آن یک خط راست را شکسته بنوشت

وین موسیقی شکسته را کرد درست.

غلامحسین درویش معروف به «درویش‌خان» از هنرمندان نامی و استادان موسیقی ایرانی اواخر دوره قاجاریه است.
درویش خان در سال ۱۲۵۱ در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش حاجی بشیر از اهالی طالقان بود و اندکی سه تار می نواخت. حاجی بشیر او را از کودکی به موزیک دارالفنون سپرد. درویش خان به فراگیری خط موسیقی، شیپور و طبل مشغول شد. و مقدمات سه تار را نزد پدرش و تار را نزد آقا حسینقلی آموخت.

با ظهور جنبش مشروطه در نخستین کنسرتهایی که در انجمن اخوت تشکیل شد وی سمت ریاست و رهبری ارکستر را داشت.

درویش خان همچنین خالق فرم پش در آمد در موسیقی سنتی است. از جمله پیش در آمدهای او می توان به :

پیش درآمد ماهور، پیش درآمد راک، پیش درآمد شوشتری، پیش درآمد سه گاه، پیش درآمد ابوعطا (اول و دوم)و پیش درآمد افشاری اشاره کرد

۱۳۸۶ اسفند ۱۰, جمعه

استاد عباس کاظمی



شرح حال استاد عباس کاظمی از زبان خود

در سال ۱۳۱۴ وقتی پنج ساله بودم پدرم "صادق" فوت کرد. ما در دهکده ای به نام "کبوتر آباد" در " برآن " واقع در ۲۰ کیلومتری جنوب شرقی اصفهان سکونت داشتیم. از آنجا به اتفاق خانواده به اصفهان آمدیم و من به شغل نانوایی مشغول شدم. تحصیل را از بچه های توی کوچه، از بزرگتر ها و از هرکس که امکان داشت، یاد گرفتم و آموختم. در آن زمان استاد "بصیر" در همسایگی ما بود. خدمت ایشان علم بدیع ، عروض و قافیه را یاد گرفتم و به شعر و شاعری روی آوردم، مدارج تحصیلی را تا سطح فوق دیپلم ادبیات قدیم ادامه دادم و به محافل ادبی راه پیدا کردم و چون لحن خوشی داشتم به تشویق استاد "متین" استاد شعر و ادب به نزد استاد "حسین یاوری" استاد نی و آواز آن زمان و استاد "میرزا علی قاری" یکی از بهترین شاگردان " سید رحیم اصفهانی " اولین استاد مکتب آوازی اصفهان رفتم. تا اینکه بعد از گذراندن رنج ها و سختی های زیاد ، سال ۱۳۴۱ در شعر و موسیقی به توانایی رسیدم. در این سال به خراسان سفر کردم و به محفل استاد "فرخ" راه یافتم و با شعرای نامی مشهد از جمله آقایان قدسی ، کمال ، قهرمان ، صحیح ، دکتر یوسفی ،بینش و دکتر رجا آشنا شدم. و در تهران نیز با " رهی معیری " و " امیری فیروزکوهی " و ذکایی بیضایی آشنا و دوست شدم .

خداوندگار نی


نایب اسدالله ( ملقب به خداوندگار نی ) : قبل از هر چیز بگویم که این لقب را من به این استاد بزرگ نداده ام و اساتید بزرگی همچون استاد حسن کسایی و مرحوم روح الله خالقی و ... او را با این لقب نام برده اند. و عنوانی است که به حق شایسته اوست. استاد نایب اسدالله فرزند نایب حسین خان که یکی از هنرمندان آن زمان به شمار می رفت از مادرش به نام صاحب جم در شهر اصفهان چشم به جهان هستی گشود. نایب شاگرد ابراهیم آقا باشی و همچنین پدر هنرمند خویش بود ولی تنها به دلیل علاقه و پشتکار و خلاقیت توانست در زمره یکی از بزرگترین موسیقیدانان جهان درآید.
وی همراه با ناصرالدین شاه در یک سفر به انگلستان عزیمت کرد و در کنسرت بزرگی که توسط ملکه وقت آن کشور برپا گردیده بود ، شرکت جست. در این هنرنمایی بین المللی موسیقیدانان و نوازندگان اکثر کشورها شرکت داشته و برنامه های هنری متعدد اجرا کردند. در پایان مراسم با اشاره ناصرالدین شاه « نایب » نی را از جیب خود بیرون آورده و شروع به نواختن آن می کند ، به طوریکه همه حضار شرکت کننده را مات و مبهوت می سازد ! ملکه نیز چنان تحت تاثیر این صوت دلنشین واقع می گردد که بی اختیار گردنبندش را بیرون می آورد و بر گردن نایب آویزان می کند و رو به حضار می گوید : « باید اعتراف کرد این مرد ایرانی با چوبی خشک که بیش از چند سوراخ در آن دیده نمی شودچنان غوغایی کرد که تمامی سازهای پیشرفته امروزی را منهدم ساخت ».

نایب اسدالله در یکی از دستگاه های موسیقی ایرانی گوشه ای اختراع کرده که امروز به نام

بغدادی نایب معروف می باشد. او مظهر پاکی و خلوص نیت بود و به قول خودش کسی بود که نی را از آغل گوسفندان به دربار پادشاه برد. او با استادان بزرگ آن زمان نظیر سماع حضور و آقا حسینقلی رابطه نزدیک داشت و آموخته ها و تجارب خود را به رایگان در اختیار علاقمندان قرار میداد. نایب بی ریا ساز می زد و منتظر خواهش کسی نبود. شب ها هنگامی که همه در خواب بودند ، شروع به ساز زدن می کرد و با رمز و راز نهفته در سازش با خدای خود ارتباط برقرار می نمود.
شاگردان نایب: ۱- استاد مهدی نوایی ۲- مرحوم مشیر همایون بودند و استاد حسن کسایی و استاد حسین یاوری نیز با یک واسطه ( یعنی استاد مهدی نوایی ) شاگرد نایب بودند. تاریخ فوت این استاد بزرگ و آبروی موسیقی ایرانی به درستی مشخص نیست اما مزارش به طوری که یکی از نوادگانش به نام عباسعلی مظفری می گوید در تخت پولاد اصفهان روبروی مقبره فیض کاشانی در زیر یک دیوار واقع گردیده است.

۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه

سید حسین طاهرزاده


استاد سید حسین طاهرزاده ، فرزند سید طاهر تویسرکانی بود. پدر او از تویسر کان و همدان برای تحصیل در حوزه علمیه اصفهان به مدرسه صدر آن شهر رفت. سید حسین در سال 1261 در اصفهان تولد یافت و از دوران نوجوانی به آواز علاقه داشت و در سال 1278 به تهران آمد ( یعنی در سن 17 سالگی ) که در آنجا با جهانگیر میرزا حسام السلطنه آشنا شد. جهانگیر میرزا جوانی بود که ویولن می نواخت و چند تصنیف هم که آهنگ آن ها را با شعر ملک الشعرای بهار ساخته ، اکنون از او باقی است. طاهرزاده بر اثر دوستی با حسام السلطنه به منزل او راه یافت و در منزل او و گردهمایی های او با چند تن از هنرمندان برجسته آن زمان ، چون میرزا حبیب سماع حضور ، میرزا عبدالله و ناصر همایون و .. آشنا شد و مراوده پیدا کرد. طاهرزاده همچنین در سال های بعد با درویش خان نوازنده مشهور تار آشنا شد و بیشترین تاثیر ها را در خواندن آواز از این اساتید گرفت و تنها دوره بسیار کوتاهی ( آن هم به طور مخفیانه و از پشت پرده ) از آوازهای سیدرحیم بهره مند شد .


بنیانگذار مکتب اصفهان


سید عبدالرحیم اصفهانی در سال ۱۲۳۲ خورشیدی در محله دربکوشک اصفهان به دنیا آمد. سید مردی وارسته و درویش مسلک بود و در مناسب خوانی حسن سلیقه خاصی داشت. او صدایی وسیع ، توانا و تحریرهایی مشخص و شمرده داشت. از ابتدای جوانی به‌ واسطه داشتن صدای خوش ، به‌ روضه‌خوانی اشتغال داشت اما هیچ گاه در كاربرد كلمات زاید كه معمول خوانندگان سبك تعزیه و تا حدی رایج بود، بهره نمی گرفت ، بلكه تحریرهایش سنجیده بود و آواز را راحت و با طمانینه می خواند. ردیف دستگاه‌های موسیقی را از ابراهیم آقا‌باشی آموخت. سید عبدالرحیم در احاطه به موسیقی ملی و سلیقه خوانندگی و تنوع و اطلاع از گوشه‌ها در عصر خود بی‌مانند بود و شاگردان بسیاری تربیت کرد. او محفوظات بسیار داشت ، به‌طوری‌که که اشعار مناسب دستگاه‌ها و گوشه‌ها را به‌ مقدار فراوان به‌ خاطر می‌سپرد. شیوه تحویل شعر و تحریرهای مناسب و نیز وزن شناسی در آواز و تصنیف از مولفه های اصلی مكتب آوازی اصفهان بود كه سیدرحیم از میراث داران و احیاگران آن در عهد ناصری محسوب می شد.

فرامرز پايور


استاد فرامرز پايور در 21 بهمن سال 1311در تهران به دنيا آمد. پدرش علي پايور، هنرمند نقاش و استاد زبان فرانسه در دانشگاه تهران و پدربزرگش مصورالدوله، نقاش چيره‌دست دوره قاجار بود كه با نواختن ويولن، سنتور و سه‌تار آشنايي داشت.
وي در سن 17 سالگي، آموزش موسيقي را نزد استاد ابوالحسن صبا آغاز كرد و همچنين از محضر استاداني چون عبدالله دوامي و نورعلي برومند بهره برد. هنگامى كه فرامرز پايور براي فراگيري سنتور به كلاس درس استاد ابوالحسن صبا در خيابان ظهيرالاسلام رفت، سه سال از درگذشت آخرين بازمانده سنتورنوازان افسانه‌اي از نسل قديم، استاد حبيب سماعي، مي‌گذشت.

۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

مرتضی نی داوود


خالق آهنگ مرغ سحر
موسيقيدانان سنتی ايران که در فاصله جنبش مشروطيت و نخستين دهه از قرن جاری خورشيدی سر برآورده اند، همه پيش از هر چيز نوازنده بوده اند، هر چند که گهگاه به سراغ آهنگسازی نيز رفته اند.

مهارت های فنی و گاه شگفتی آور اين نوازندگان، آن چنان جمع شنوندگان را مجذوب خود می ساخته که آهنگسازی آنها را غالبا از ياد می برده اند. درويش خان، ارسلان درگاهی، موسی معروفی و حبيب سماعی از اين گونه موسيقيدانان به شمار می روند.
در کنار اينان به چهره برجسته ديگری بر می خوريم که استثنايی را پديد آورده است:
مرتضی خان نی داوود.

از يک سو رغبت به آهنگسازی در او همپای شوق نواختن در غليان بوده و از سوی ديگر در ميان پيش درآمدها، چهار مضراب ها، رنگ ها و تصنيف های او که به گفته خودش به دويست فقره بالغ می شود، يکی از فراگيرترين و پر آوازه ترين تصنيف های قرن، می درخشد، تصنيف برانگيزاننده "مرغ سحر" که نام او را برای هميشه در تاريخ موسيقی ايران نگاه خواهد داشت.

اگر چه می توان شعر پرخون، مرغ سحر، سروده محمد تقی بهار (ملک الشعرا) و سازگاری آن را با آرمان ملی و آزادی جويی مردم، پشتوانه شهرت و ماندگاری آن به شمار آورد، ولی از کارکرد زيبايی آهنگ نی داوود نيز نمی توان و نبايد غافل ماند. کما اينکه بهار متن های زيبای ديگری نيز برای پيوند با موسيقی سروده ولی هيچکدام شهرت و تاثير مرغ سحر را پيدا نکرده است.

شعر و آهنگ، در مرغ سحر توانايی بيانی همانندی دارند و با دقتی هنرمندانه به هم پيوند خورده اند.

موسيقی روان نی داوود، زبان کمابيش روشنفکرانه بهار را حتی برای مردم عادی دلپذير و دريافتنی ساخته است. جاذبه ماندگار مرغ سحر سبب شده که پس ار نخستين اجرا با صدای "ملوک ضرابی" (و نه آنگونه که می گويند، قمرالملوک وزيری) خوانندگان زن و مرد ديگری نيز آن را در بازساری های تازه بخوانند.

علينقی وزيری


نيمای موسيقی ايران
در نخستين سالهای قرن جاری خورشيدی که نسيم تجدد و تازگی در جامعه ايران نيز وزيدن می گرفت، و کمابيش همزمان با نيما که به آرامی پرچم شعر نو را بر می افراشت، مردی ديگر، با انديشه های نو آورانه، در عرصه موسيقی سر بر می آورد . مردی توانا در موسيقی سنتی و دانای موازين موسيقی بين المللی.
علينقی وزيری در سال 1266 از پدری نظامی و مادری اهل فرهنگ در تهران زاده شد. به توصيه پدر وارد فوج قزاق شد و کار را با شيپور نوازی آغاز کرد. سازی که باب طبع او نبود و در آينده ای نزديک جای خود را به تار داد.
وزيری ابتدا نوازندگی تار را نزد دايی خود فرا گرفت و سپس پايش به محضر استادان زمانه، آقاحسينقلی، ميرزا عبدالله و درويش خان باز شد.

علينقی خان به موازات فراگيری موسيقی سنتی نزد يکی از آموزگاران نظامی با مقدمات موسيقی بين المللی نيز آشنا شد و اين آشنائی را در مدرسه سن لوئی نزد يک کشيش فرانسوی تقويت کرد و سی ساله بود که کناره گيری از همه مشغله های نظامی و غير نظامی رهسپار فرنگ شد که فراگيری های پراکنده اش را به سامانی برساند.

وزيری دو سال در برلين و سه سال در پاريس بسر برد و علاوه بر تحصيل در زمينه موسيقی علمی در دو رشته تئاتر و زيبائی شناسی نيز به مطالعه پرداخت.

وزيری در سال 1302 با دستی پر به ايران بازگشت و بلافاصله نخستين مدرسه موسيقی ملی را در تهران بنياد کرد و يک سال بعد برای جلب نخبگان و روشنفکران" کلوب موزيکال" را پديد آورد و باز يک سال بعد به ياری هنرآموزان و و هنرجويان مدرسه، ارکستری را به وجود آورد که بتواند آفريده های نو آورانه او و ديگران را اجرا کند.

وزيری در سال 1307 به رياست "مدرسه موسيقی دولتی" برگزيده شد که از "رسته موسيقی نظام دارالفنون" جدا شده بود.

او طی شش سال مسئوليت خود فضائی مساعد برای همزيستی موسيقی ملی و بين المللی در مدرسه ای که اينک "هنرستان عالی موسيقی" ناميده می شود، فراهم آورد و پس از شهريور 1320 برای يک دوره پنجساله ديگر به رياست هنرستان برگزيده شد و پس از آن به دانشگاه تهران منتقل شد و سالها به تدريس زيبائی شناسی پرداخت.